من ِ مسلمان
به امید دیدنت در کلیسا شمع روشن می کنم ...
همین را می خواستی؟!
من “تــــــو” را به دلم قول داده ام
نگذار بد قول شوم
من
شیفته ی ان بوسه ی
هول هولکی ام
... ...
... که
دیرت شده اما
از
خیرش نمی گذری ..!!!
می خواستم آشفته نباشد حرکاتم
وارد شد و ... لرزید ستون فقراتم
وارد شد و ... جان کاملاً از کالبدم رفت
داده است ولی ... وعده ی یک بوسه ... نجاتم
با نذر و نیازم اگر از راه می آمد
از دست نمی رفت ... حساب صلواتم
این شدت شیرین ... هیجان در رگم انداخت
در چای چه ها ریخته ای ... جای نباتم؟
اینقدر مشو خیره به ساعت مچیات ... باز
بنشین نفسی ... شعر بخوان ... مست صداتم
شرمنده ام از این همه احساس نگفته
تا شعر شود ، دست ببر در کلماتم ...